انگار قلبم تا بقیعت کرده پرواز
27 تیر 1400
امشب مدینه را غبار غم گرفته چشم تمام عرشیان را نم گرفته امشب صدای نوحه از هر جا بلند است در گوشه ای صاحب زمان هم دم گرفته یک عده ای که با پلیدی خو گرفتند با دیدن تو از حقیقت رو گرفتند می خواستند نور خدا خاموش باشد راهی سراسر جهل از هر سو گرفتند اما تویی… بیشتر »
نظر دهید »
حال من و نور شما ای حسین(علیه السلام)
24 تیر 1400
معجزه ی عشق برد جنگ را نرم شکافد دل هر سنگ را سنگ منم آب حیاتم تویی باز گشای این دل صد رنگ را این شب جمعه است دلم آمده تا بدهی اشک و بری زنگ را حال من و نور شما ای حسین(علیه السلام) باز کنی این نفس تنگ را #به_قلم_ز_صالحی #شب_جمعه_است بیشتر »
السلام ای نهم گل زهرا
19 تیر 1400
(قطره اشکی چکید بر کاغذ شور شیرین شد این غزل انگار) کربلایی دوباره برپا شد می رسد وقت نوحه ای غم بار هرغمی را شود که تاب آورد جز غمی که رسد ز اهل دار زهر و روزه ،عطش، صدای فغان با کف و سوت و هلهله، آزار تن پاک امام شد بر بام در سه روز و دو شب همین مقدار… بیشتر »
من همان قطره ی ناچیز و ضعیف و ریزم
16 تیر 1400
من همان قطره ی ناچیز و ضعیف و ریزم و تو دریایی و چون وصل شوم لبریزم مثل یک شاخه گل پیچک نو پا شده ام چون بدور تو بگردم بشود برخیزم (گاهی از دست خودم سخت به هم می ریزم از چه؟ از شدت شوری که از آن سر ریزم) شور، یعنی که دلم را ببرم هر جایی با خودم قهر کنم،… بیشتر »
من از ته دل دوستت دارم....
11 تیر 1400
((ممنون که دورم کرده ای از خلق ممنون که محتاج توام ، یکریز حال دلم با یاد تو خوبه ای خالق زیبای شورانگیز)) ممنون که با من مهربان هستی با اینکه می بینی منو هر روز وقتی که حست میکنم دائم هر روز عمرم عیده و نوروز حال و هوامو خوب می فهمی ممنون که وقتی درد… بیشتر »
ریخت بهم....
09 تیر 1400
(وقت شعر است ولی فرضیه ها ریخت بهم منطق هندسی زاویه ها ریخت بهم) گفتم این را بنویسم که تو را دارم دوست نه فقط فرضیه ها قافیه ها ریخت بهم گفتم این عمر فقط صرف شما باشد و بس نه فقط عمر همه ثانیه ها ریخت بهم خواستم بهر شما یک خورشی نذر کنم نه فقط ادویه ها… بیشتر »
احساس می کنم که توان های آخر است....
08 تیر 1400
(( احساس می کنم که تکان های آخر است قلبم گرفته، در ضربان های آخر است)) وقتی که دور می شوم از محضر شما احساس می کنم که توان های آخر است قلبم کویر خشک و خزانی شده ببین باران بیا بزن که زمان های آخر است احساس می کنم که بدون نگاهتان محزون و مضطرم که نشان… بیشتر »
من همانم که بی تو در حبسم...
05 تیر 1400
(خسته از حجم انتظار وامید دل بیچاره می رود از دست حیف از عمر رفته، حیف از عمر چشم بر راه و راه ، دور از دست) کاش این انتظار پایان داشت من همانم که بی تو در حبسم تو بیا چاره ی دل من باش من شبیه کبوتری هستم آسمانم چقدر ظلمانیست خسته ام خسته ای که دور از… بیشتر »
یک شباهت من با کبوترهایت...
01 تیر 1400
قدم به قدم از کوچه پس کوچه های دلم راهی حرمت می شوم? اگر چه راهم دور ولی دلم میان صحن و سرایت می گردد. بوی عطر حرمت همه جا می پیچد ?و حالم را بهتر می کند . و چه آرامش بخش است خنکای نسیمی که از ضریحت بر صورتم می خورد ? اشکهایم که روان می شود با خود تمام… بیشتر »