یک شباهت من با کبوترهایت...
قدم به قدم از کوچه پس کوچه های دلم راهی حرمت می شوم?
اگر چه راهم دور ولی دلم میان صحن و سرایت می گردد.
بوی عطر حرمت همه جا می پیچد ?و حالم را بهتر می کند .
و چه آرامش بخش است خنکای نسیمی که از ضریحت بر صورتم می خورد ?
اشکهایم که روان می شود با خود تمام عقده های دلم را باز می کند?
نماز در صحن و سرایت حال دیگری دارد بعد از نماز در صحن مطهرت قدم می زنم و شادی کبوترهای ?بی قرار در این روز بزرگ مرا بی اختیار به تماشای آنها وادار می کند
کاش من هم در تمام روزهای عمرم مثل این کبوترها جلد شما بودم
کاش همانگونه بودم که دلخواه شما بود
و دلم همیشه مشتاق و بی قرار شما می شد نه فقط روزهای خاص که سراسر عمر?
اما یک شباهت زیبا بین خودم و این کبوترها دیدم ?
اینکه ما هر دو نمک پرورده ایم نه امروز و الان که همه عمر و این دلخوشی چه شیرین است ?
آقایم در روز میلادت عیدی می خواهم? و دلخوشم که بگویم:
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ(آیه 88 سوره یوسف)
#دلنوشته_ای_برای_میلاد_امام_رضا_علیه_السلام
#به_قلم_ز_صالحی
فیلم با کیفیت?
https://www.aparat.com/v/5iZ3d