احساس می کنم که توان های آخر است....
08 تیر 1400
(( احساس می کنم که تکان های آخر است قلبم گرفته، در ضربان های آخر است)) وقتی که دور می شوم از محضر شما احساس می کنم که توان های آخر است قلبم کویر خشک و خزانی شده ببین باران بیا بزن که زمان های آخر است احساس می کنم که بدون نگاهتان محزون و مضطرم که نشان… بیشتر »
2 نظر
من همانم که بی تو در حبسم...
05 تیر 1400
(خسته از حجم انتظار وامید دل بیچاره می رود از دست حیف از عمر رفته، حیف از عمر چشم بر راه و راه ، دور از دست) کاش این انتظار پایان داشت من همانم که بی تو در حبسم تو بیا چاره ی دل من باش من شبیه کبوتری هستم آسمانم چقدر ظلمانیست خسته ام خسته ای که دور از… بیشتر »
یک شباهت من با کبوترهایت...
01 تیر 1400
قدم به قدم از کوچه پس کوچه های دلم راهی حرمت می شوم? اگر چه راهم دور ولی دلم میان صحن و سرایت می گردد. بوی عطر حرمت همه جا می پیچد ?و حالم را بهتر می کند . و چه آرامش بخش است خنکای نسیمی که از ضریحت بر صورتم می خورد ? اشکهایم که روان می شود با خود تمام… بیشتر »
ای کاش دستی بر سر ما می کشیدی....
29 خرداد 1400
(( نام ترا آن مرغ حق گو جار می زد در کوچه و پس کوچه و بازار می زد )) گاهی بروی صحن گاهی گنبد تو انگار مرهم بر دل بیمار می زد ای کاش قلبم چون کبوترهای بامت یک لانه ی کوچک در این دربار می زد ای کاش دستی بر سر ما می کشیدی آن وقت باران بر دلم بسیار می… بیشتر »
منتظرم منتظری واقعی.....
24 خرداد 1400
خسته ی دیدارم و باور نکن دیده ی تر دارم و باور نکن جمعه به عشقت سرپا می شوم دیده ی خونبارم و باور نکن هر شب و هر صبح تو را خوانده ام این همه پرکارم و باور نکن کار کنم بی دغل و بی کلک پاکی نان دارم و باور نکن بین همه زاهدم و متقی پاکی دل دارم و باور نکن… بیشتر »