همه چیز ارومه
نمی دانم دیشب چند نفر اخبار بیست و سی را نگاه میکردند
چقدر بروایت اخبارشان ایران گل و بلبل بود
دولتی ها از اتحادشان با مردم میگفتند
واز درک بالای مردم که چطور دست اغتشاشگران را از مملکت بریدید
واینکه باز هم روی امریکا کم شد
بعد رئیس دولت نطقی فرمود بسی دلگشا که عمرا این نرخ بنزین تاثیری بر قیمت بازار گذارد و دل خلق الله را برنجاند
برای همین خبرنگاری دوربین بدست راهی بازار شد
چقدررررر مردم خوشحال بودند
واز این میگفتند که قیمت ها افزایشی نداشته
یک خانمی میگفت: همه قیمتها ثابت است وبعضی جنسها دو سه هزار تومانی بیشتر گران نشده
پیش خودم گفتم: خب بله در این مملکت با درامد های نجومی ما اخر دو سه هزار تومان که به جایی برنمیخورد
ان یکی میگفت: فقط ماست کمی گران شده
گفتم فدای سر ملت خب چند وقتی ماست نمی خوریم نمی میریم که
خلاصه خبرنگار محترم رفت به سمت بازار میوه و تره بار
فقط انجا گرانی بود چرا که به علت افزایش نرخ بنزین کرایه ها گران تر شده بود
وزیر یا مسئول مربوطه در اینباره چنان توضیحی داد که همه مردم را تا مدتی به فکر فرو برد
توضیح اینچنین بود که نخیر قیمت بنزین اصلا اصلا در قیمت کرایه ها نباید تاثیر بگذارد چرا که این افزایش قیمت تاثیرش بر کرایه ها بسیار ناچیز بوده است
بنظر من هم راست میگفت چرا باید سه هزار تومان افزایش بنزین ربطی به افزایش کرایه ها داشته باشد
خلاصه رفتند سراغ بحث اینترنت که همه چیز امروز خوب بوده و تمام مراکز بانکی و اداری و فرودگاه و مسافر بری ها اینترنت داشتند
البته بله ولی نمیدانم چرا دیروز هر جا میرفتم کارم راه نمی افتاد و میگفتند فعلا اینترنت ها قطع است
احتمالا اینها دروغ میگفتند ونمی خواستند کار مرا راه نیاندازند
وگرنه بقول بیست و سی همه چیز ارومه ما چقدر خوشبختیم
#به_قلم_خودم
افزایش_قیمت_کالاها_اری_یا_نه
زحمت یا فرصت
یک نورگیر در اشپزخانه داریم
چندروز پیش جناب صاحب خانه برای اینکه برف و باران وارد خانه نشود چندتکه اجر را ان بالا گذاشته بود
بجای باران و برف یک باد شدید وزیدن گرفت و ان چند اجر را انداخت روی همان نور گیر ما
اشپزخانه نگو مثل این خانه های قدیمی با لایه ای ضخیم از خاک و گرد و غبار پوشیده شده بود
ومقداری تارعنکبوت از سقف به پایین اویزان شده بود
اولین کاری که کردم فقط چنددقیقه ای نشستم و محیط را نگاه کردم
پیش خودم مصیبتی درست شده بود که چندروزی کار داشت و حسابی من باب این اتفاق در دلم بدوبیراه گفتم و غر زدم
شروع کردم تمام انچه روی اپن بود را پایین اوردم تمام ظرفها را یکی یکی شستم دیوار و سقف را تمیز کردم و..
البته چون تازه به اینجا امدیم وهنوز خانه را کامل بررسی نکرده بودیم وبه حرف صاحب خانه که گفته بود خودم همه چیز را مرتب کرده ام اطمینان کرده بودیم
میان کارها وکثیف کاری ها به نقاطی برخوردم که این مدت چشمم به انها نخورده بود
مثلا زیر بعضی قسمتهای کابینت پر بود از میوه یا چیزهایی که نمیدانم چه بود ولی حسابی خراب شده بود وجولانگاه مورچه ها شده بود
کم کم که کارها تمام میشد حس روز اول را نداشتم احساسم میگفت این خرابکاری هر چه بود گذشت
حالا بوی نو بودن بوی طراوت و تازگی می امد
پیش خودم فکر کردم خیلی وقتها اتفاقات زندگی هم از همین جنس است اگر چه اولش حسابی خرابکاری است اما وقتی کم نیاوری وتا اخر ماجرا بدون قبول شکست پیش بروی
اتفاق بد وازار دهنده خود می شود اغاز یک پیروزی اغازیک امید
وشاید برملا شدن خرابکاریهای نهانی که بعدها می فهمی ودلت از این بابت ارام می شود وقرص
تازه خدا بیشتر حس میشود ودل ارام میگردد ومطمئن
ناخوداگاه یاد این ایه ی مبارکه افتادم از سوره ی اسراء
وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلىَ الْانسَانِ أَعْرَضَ وَ نََا بجَِانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کاَنَ یَُوسًا(83)
و هنگامى که به انسان نعمت می بخشیم (از حق) روى میگرداند و متکبّرانه دور میشود و هنگامى که کمترین بدى به او میرسد (از همه چیز) مأیوس میگردد.
#به_قلم_خودم
#در_سختی_ها_ناامید_نشویم
اهل بیت علیهم السلام دریای رحمت
امروز وقت شستن ظرفها همینطور که ظرفها را میشستم
وقتی از ابهای شیر که به کر وصل است ابی جدا میکردم و در ظروف میریختم ان اب کم با چربی و کثیفی ها قاطی میشد وزلالی و زیبایی اب بودنش را از دست میداد
یاد حرف استادم افتادم که میگفتند: اهل بیت علیهم السلام مثل اقیانوسها یا دریاها هستند که هیچ چیزی نمیتواند ذره ای در انها نجاست یا کثافتی وارد کند
انسانهای دیگر هم مثل همین ابهای معمولی هستند
هر کدام وصل باشند به اب اقیانوس اهل بیت علیهم السلام پاک می مانند ونجاستی در انها راه پیدا نمیکند واگر وصل نباشند یا خود را جداکنند ان وقت است که هر نجاست و ناپاکی که با انها برخورد کند وجودشان رنگ و بو و مزه ی نجاست و ناپاکی میگیرد و انوقت است که دیگر پاک نخواهند بود
ما خودمان میدانیم که چقدر کم هستیم
انقدر کم که هر لحظه یک ناپاکی کوچک یک کثیفی می تواند ما را در خودش غرق کند
اقای من یاصاحب الزمان روحی فداک ما را درک کن اقا به داد ما برس
که هر لحظه نابود می شویم
ما را به دریای نور خود وصل کنید ما فقط شما را داریم
نگذارید نجاسات و کثیفی دنیا ما را با خود ببرد
دستمان را بگیرید
اخر ما غیر شما چه کسانی را واسطه کنیم تا شفیع بین ما وخدایمان گردند
هر لحظه به دعایتان نیاز داریم
و میدانیم اگر دعای شما نباشد هر لحظه مشکلات و ناگواری های دنیا ما را نابود خواهد کرد
برایمان دعا کنید
برایمان خیلی خیلی دعا کنید
#به_قلم_خودم
#اهل_بیت__علیهم_السلام_دریای_رحمت
امشب چه خبر است؟
امشب اسمان شاهد فرود نوری است که عالم را دگرگون میکند انکه نامش در میان زمینیان محمد(صلی الله علیه واله) ودر میان اسمانیان احمد است ? ? ? ? ? ?
شیطان نعره میکشد واز غصه تاب و توانش از کف میرود اما نمیداند چه خبر شده که حالش بهم ریخته
جبرییل را میبیند که با فوجی از فرشتگان به زمین می ایند قسم میدهد او را که بگو چه شده
جبرییل با شوقی جواب میدهد میلاد خاتم الانبیاءمحمد مصطفی (صلی الله علیه واله ) است
شیطان را غم بزرگی فرا میگیرد
از جبرییل میپرسد:
ایا مرا در مورد او راه ورودی هست؟ جبرییل پاسخ می دهد: هرگز
شیطان سر بزیر انداخته میپرسد در مورد امتش چه؟
اینبار جبرییل سر بزیر انداخته میفرماید: بله هست
شیطان میگوید: به همین راضی شدم و میرود
(منبع:منتهی الامال شیخ عباس قمی رحمت الله علیه به زبان خودم)
زمین غوغا میشود واتفاقاتی درجهان نشان از امدن اخرین پیامبر دارند
هم او که جهان را از وجود بتها پاک میسازد
دلها را مهر الفت و دوستی میزند
او که بهترین خلق خداست
او که مظهر اسم اعظم خداوند است
همان خلق عظیم
همان همدم و مونس بی کسان عالم
هم او که وارث پیامبران است
و چهارده نور پاک از سلب اوست
همان پیامبری که ذره ذره ی عمرش، قدمش، نگاهش، نفسش، کلامش، عشقش، دوستیش، دشمنیش، کمکش همه و همه برای خدا بود
خداوند اینبار قطعا او را با تبارک الله احسن الخالقین بدرقه نموده است که براستی برازنده ی اوست
خوشا بحال روزگار و زمینی که شما را ان روزها درک کرده
اقایم برایمان دعا کن تا انچه شما از جانب خداوند برایمان اورده اید
همان الگو های واقعی و همان چراغهای روشن که قران کریم و اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام است به انها عامل باشیم
اقای ما برای امت خود دعا فرمایید تا فریب شیطان را نخوریم که مبادا وقتی در محشر شما را میبینیم از شرم سر بزیر اندازیم
دعایمان فرمایید به حرمت این شب مبارک ظهور اقایمان را درک کنیم وهمه از سربازان ان حضرت باشیم وبر این عهد بمانیم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرهم و اهلک اعدائهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین
دل تنگی برای مولا
#به_قلم_خودم
امشب دلم برایتان بی هوا تنگ شده
دلم میخواست مثل ادمهای زمان قدیم ما هم خدمت شما میرسیدیم مثل همان ها که امامشان را باچشم میدیدند
خیلی حرفها داریم که فقط برای شما باید گفت
دلهای شکسته ای داریم که فقط مرهمش شمایی
بغضهای فروخورده ای داریم که فقط با دیدن شما عقده گشا میشوند
وقتی دل ابری می شود وسینه تنگ فقط احادیث شما دل را جلا میدهد وغبار از وجودمان پاک میکند
چرا که کلامتان مثل وجودتان نور است
مثلا این حدیث که فرمودید:
ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا میگرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع میساختند. (بحار، ج ٥٣، ص ٧٢)
چند بار خواندمش و هر بار ارامشی قلبم را فرا گرفت
وقتی حوادث اطراف دل را میلرزاند وشک و تردیدها قلب را سخت میکند این حدیث ارامشی و قوت قلبی است که چه زیبا می فرماید
مولی امیرالمؤمنین(علیهالسلام)»:
همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحبالزمان علیهالسلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. (بحار، ج ١٥، ص ١٢٣)
گاهی که میبینیم یا میشنویم از دست دادن عزیزان و اطرافیان را ترسی به دلمان می افتد عجیب که نکند به ظهورت نرسیم وقبل از امدنتان وقتمان تمام شود انگاه این حدیث را میبینیم وغم از دل بیرون میرود که
امام جعفرصادق (علیهالسلام) فرمودند:
مَن ماتَ مِنکُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ کان کَمَن هوُ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه.
هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر میبرد. (بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦)
حالا با دلی ملتمس برای ظهور و امدنتان دست به دعا بر می داریم چرا که خود فرمودید:
برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)
پس از خدا میخواهیم که اقایمان را به ما برساند که بسیار دلتنگ اوییم
میدانیم هنوز لیاقت دیدارش را نداریم اما به بیچارگی ما رحم کنید
اقایم برایمان دعا کنید که
دعا کن از سر کوی تو باز پس نروم
ودر هوای تو باشم پی هوس نروم
چو مرغ جان مرا میکشی به باغ حضور
دعا کن از طمع دانه در قفس نروم
کجاست راه فرار من از حکومت تو
شکار کن که فراتر ز تیررس نروم