میلاد امام حسن عسکری علیه السلام
من همیشه فکر می کردم امام حسن عسکری علیه السلام از اول عمر تا به اخر فقط در زندان بوده اند و به کل شیعیان ایشان را نمی دیدند
ولی امروز نشستم به خواندن و با حیرت دیدم نه امام علیه السلام به هر نحوی که بوده حتی در دوران زندان و غیر ان از حال شیعیان و محبین خود غافل نبوده اند و هرطور بوده انها را یاری می نمودند
داستان های حضرت فراوان بود و شیرین
اما این داستان بیشتر از بقیه به دلم نشست
محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر گوید: پریشانی ما به نهایت رسید. به پدرم گفتم: کرم و سخاوت ابی محمد امام حسن عسکری علیه السلام مشهور است. خوب است ما هم به سراغ او برویم امید است به ما نیز اکرام و انعام نماید.
رهسپار منزل حضرت شدیم، در راه پدرم گفت: سخت محتاجم و اگر حضرت پانصد درهم به من بدهد و دویست درهم آن را هزینه ی پوشاک و دویست درهم آن را صرف خوراک و صد درهم را هم جهت ما یحتاج اهل و عیالم قرار دهم خوب است.
من هم از خاطرم گذشت که اگر حضرت سیصد درهم به من بدهد تا الاغی بخرم و اسباب معیشت فراهم آورم و بقیه را صرف دامادی کنم خوب است.
به در خانه ی حضرت رسیدیم، غلامی بیرون آمد و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش وارد شدند.
سلام و احوالپرسی کردیم. حضرت به پدرم فرمود: چرا از دیدن ما غافلی؟
عرض کرد: هم تنبلی و هم مشغولیت مانع شده است. ساعتی نشستیم و چون خواستیم بیرون بیاییم، به دهلیز خانه که رسیدیم غلامی آمد و کیسه ای به دست پدرم داد و گفت: پانصد درهم است، دویست درهم برای هزینه ی پوشاک و دویست درهم برای خوراک و صد درهم برای ما یحتاج زندگی.
و کیسه ای هم به من داد و گفت: سیصد درهم است، و همان گونه که نیت کرده بودیم، یکی یکی را بیان فرمود.
اما من قصد کرده بودم به جبل روم و از آنجا همسر انتخاب کنم، فرمود: به جبل مرو، بلکه به سورا برو که تو را در آنجا گشایش کار است.
من به فرموده ی حضرتش عمل کردم و به سورا رفتم و مرا در آنجا نفع های بسیاری به دست آمد و امروز از برکت آن، صاحب دو هزار دینارم و همواره در ترقی هستم.
این داستان را که خواندم
از شما چه پنهان در دلم گفتم من هم امشب می روم به در خانه ی ایشان
ومیدانم حضرت انچه حاجت دلم هست را می شنوند و ان شاالله اجابت میکنند
قطعا کاسه ی گدایی امشب ما را پر می کنند
کاش امشب هم عیدی بدهند هم دعایمان کنند مثل این داستان که:
حضرت عسکری علیه السلام در کنار تربیت شاگردان از تشویق نویسندگان غافل نبود؛ از جمله داود بن قاسم جعفری میگوید: کتاب «یوم و لیلة» از یونس آل یقطین را به حضرت عسکری علیه السلام عرضه داشتم. امام فرمود: «تَصْنیفُ مَنْ هذا؛ نوشته چه کسی است؟» گفتم: نوشته ی یونس است. آنگاه فرمود:
«اَعْطاهُ اللهُ بِکُلِ حَرْفٍ نُورا یَوْمَ الْقِیامَةِ؛ [1]
خداوند در مقابل هر حرف، نوری به او در روز قیامت عطا فرماید».
1. بحارالانوار،ج2،ص150،ح25،رجال النجاشی،ابوالعباس نجاشی،قم،مکتب الداوری،1402ه.ق،ص447،شماره1208
منبع: گوشه هایی از تلاش های امام حسن عسگری (علیه السلام)،سید جواد حسینی
اقایم یا صاحب الزمان امشب بیش از همه شما خوشحالی ای میوه ی دل عسکری از کریم ابن الکریم توقع عیدی داریم و دعا
اگر چه همیشه مشمول دعایتان هستیم وقدر نمی دانیم
اقایم دعا بفرمایید برای همه تا همه امین بگوییم
حالا دست ادب به سینه میزنیم و میگوییم از دل و جان
السلام علیک یا حسن ابن علی ایها العسکری یابن رسول الله یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
#به_قلم_خودم
#میلاد_با_سعادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_مبارک
یا سید الکریم
السلام علیک یا سید الکریم
انقدر کرامت نشان دادید که سید الکریم نام گرفتید
انکه 5 امام عزیز را ببیند و از انها درس بگیرد باید هم یکی بشود مثل شما
ای زاده ی مجتبی علیه السلام
ای فقیه زمان خود که امام علیه السلام یارانش را برای سوال نزد شما میفرستاد
خوشا بحالت که هم امام زاده ای هم امام شناس
هم عالمی هم زاهد
کاش ما هم مثل شما دسترسی به امام عصرمان علیه السلام داشتیم ودین و عقیده ی مان را به ایشان عرضه می داشتیم
خوشا بحالتان که امام علیه السلام عقاید و دینتان را تایید کرده اند
کاش بیشتر از شما میدانستم
چقدر از شما کم میدانیم
همینقدر میدانیم که امام علیه السلام زیارت شما را با زیارت جد غریبشان امام حسین علیه السلام یکی میدانند
قلم از نوشتن برای شما باز ایستاده
چرا که از مردان بزرگی چون شما گمنامی بیش از شهرت رواست
چرا که شما چون پروانه ای هستید که هر چه بیشتر در نور اهل بیت علیهم السلام غرق می شدید گفته هایتان اندک میگشت و عملتان بیشتر
برای دلهای ما دعا بفرمایید
تا ما هم لایق شویم وبچشیم جرعه ای از معرفت اهل بیت علیهم السلام را
شاید برای ظهور اخرینشان پاک شویم و اماده
#به_قلم_خودم
#ولادت_حضرت_عبد_العظیم_حسنی_علیه_السلام
روی گرداندن از ذکر خدا
هر وقت به خانه ی دوستم می روم دائم از زندگی گله دارد
انگار در زندگیش غیر از بدی و زشتی چیزی نیست
از قشنگی ها و زیبایی های زندگی اصلا حرف نمی زند
دائم از کمبود ها می گوید
از اینکه هر چه تلاش می کنند زندگیشان برکت ندارد
اگر من هم بخواهم چیزی بگویم بین حرفم می پرد و فوری می گوید: (لطفا شعار نده)
یکبار قبل از انکه چیزی بگوید به او گفتم: این ایه را شنیدی؟
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً
و هرکس از یاد من روىگردان شود زندگى تنگ و سختى خواهد داشت(ایه 124 سوره طه)
تا خواست جواب بدهد دستش را به ارامی گرفتم ودر حالی که به چشمانش نگاه می کردم ادامه دادم
برای من نگو ولی خودت همین الان یک قلم وکاغذ بردار و شروع کن به نوشتن
ببین کجای زندگیت رو گردانی از یاد خداست
وقتی کمی جستجو کنی حتما به چیزهایی میرسی که فراموش کرده ای بعد هم رفتم تا تنهایی حسابی فکر کند
شب که زنگ زد صدایش پر از پشیمانی بود
می گفت: راست میگفتی چند وقتی است خودم و همسرم نمازمان را اخر وقت می خوانیم
در برخورد با نامحرم خیلی رعایت نمی کنیم
شوهرم می گوید: گاهی از حق مشتری هایم می زنم تا پول بیشتری بدست اورم….
بعد با صدایی که انگار محکم و مصمم بود ادامه داد
امشب خیلی با شوهرم صحبت کردیم و به این ایه خیلی فکر کردیم
می خواهیم یک مدت رعایت کنیم بعد هم خداحافظی کرد
بعد از قطع کردن تلفن پشت پنجره که رو به خیابان شلوغی است
در حالی که به رفت و امد مردم خیره شده بودم
با خود گفتم:
واقعا دلیل همه ی اضطرابهای درونی انسانها غیر از دور شدن از یاد خداست!
کاش یادمان بماند که باید همه ی زندگیمان با یاد خداوند باشد
غذایمان، حرفمان، مهمانیمان، خوابمان، ازدواجمان، فرزند دار شدنمان و …
خلاصه از الف تا یاء زندگیمان همه و همه بشود خدا
انوقت براستی چقدر خانه هایمان وبالتبع جامعه ی ما پر می شود از عطر یاد خدا
راستی چقدر از جرم های جامعه ی ما از همین غفلت از یاد خداست !
اگر یادمان باشد خدایی هست و قیامتی و سوال و جوابی
انوقت هیچکس دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند، دست به اموال و حق دیگران دراز نمی کند و…
راستی اگر اینطور شود این دنیا ،این کشور، این جامعه، همه اش میشود مدینه ی فاضله
ان وقت اقایمان ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
چهره نمایان میکند
کاش تکانی بخوریم وشیطان درون را کناری زده دل به یاد خدا ارام کنیم و بدانیم اگر همتی کنیم خداوند هم به این همت برکت می دهد
دست ما را میگیرد او که از حال دل بندگانش با خبر است
باید از همین لحظه شروع کنیم…
به برکت صلوات بر محمد وال محمد علیهم السلام
#به_قلم_خودم
رنگ خدا به زندگی
صبح است و میخواهم رنگ خدا بزنم به زندگی
مثلا اگر سر کلاس مینشینم ثوابی اگر قرار است بابت ان بگیرم را هدیه کنم به امام زمان علیه السلام
اگر خانه هستیم ثواب تمیز کاری را بفرستم برای امام حسن عسکری علیه السلام
غذای امروزم باشد نذر به امام هادی علیه السلام
موقع نماز و تعقیبات هدیه اش کنم به امام علی النقی علیه السلام
ابراز علاقه داشته باشم به عزیزان زندگیم حالا یا با پیام یا با زنگ زدن یا با دیدار وهدیه کنم به امام محمد تقی علیه السلام جواد الائمه
ثواب مطالعه ی کتابی که خواندم را هدیه کنم به امام موسی کاظم علیه السلام
اگر امروز به کسی چیزی یاد دادم ثوابش را تقدیم میکنم به امام جعفر صادق علیه السلام
امروز یک سخنرانی گوش میدهم وثوابش را هدیه میکنم به امام محمد باقر علیه السلام
نوشته ی امروزم هدیه باشد به امام سجاد علیه السلام
بقیه اش را نگه میدارم برای رزقهایی که خداوند امروز نصیبم خواهد کرد
حالا قران را باز میکنم وچه زیبا فرموده است که
صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ
رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش میکنیم.
هدیه ی این را تقدیم میکنم به امام حسین علیه السلام
چه شیرین می شود جانم با رزق معنوی
شما هم شروع کنید
رنگ خدایی به زندگیتان گوارای وجودتان
روزتان منور به رنگ خدا
#به_قلم_خودم
#رنگ خدا
محدودیت محرومیت نیست
هر وقت به خانه ی دوستم میرفتم حسابی حرص میخورد که این بچه نمیگذارد به کارهایم برسم
وحسابی وقتم را پر کرده
یکبار دیگر که رفته بودم دیدم یک روروک برای کودکش خریده
او هم همه جا را چنان مثل برق و باد می پیمود که انگار همه دنیا از ان اوست
هر گاه هم میخواستند او را جدا کنند چنان گریه میکرد که انگار همه زندگیش را از او می گیرند
بعد از مدتی خراب شد هم مادر هم کودک حسابی ناراحت شده بودند
دوستم به زمین و زمان فحش میداد که این چه مصیبتی بود حالا باید چه کنم و…
بعد از مدت کوتاهی این وروجک راه افتاد ونسبت به خیلی هم سالانش هم زودتر
وقتی به این جریان کمی بیشتر فکر میکنم می بینم
گاهی وقتها ما هم به یک وسیله یا یک شخصی خیلی وابسته می شویم انقدر که اگر از ما دورش کنند مثل همین مادر و فرزند میشویم
و به زمین و زمان ناسزا میگوییم
گاهی انقدر سختمان میشود که حتی عدالت خداوند هم زیر سوال میبریم
ولی همین فرد یا همین وسیله وقتی از ما جدا میشود تازه زمینه ی پیشرفت ما را حاصل میکند شاید خیلی وقتها باید از دست بدهیم تا انچه باید را بدست اوریم
شاید ان کودک اگر اسباب بازیش خراب نمیشد همیشه به او تکیه میکرد وهیچگاه راه رفتن یاد نمیگرفت
یادمان باشد همیشه محدودیت، محرومیت نیست
شاید دوبال است برای رسیدن، برای بزرگتر شدن
یادم به این ایه افتادکه در ایه45 سوره کهف میفرماید:
وَ اضْرِبْ لهَم مَّثَلَ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَ کاَنَ اللَّهُ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ مُّقْتَدِرًا(45)
زندگى دنیا را براى آنها به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم و به وسیله آن گیاهان زمین سرسبز و درهم فرو میروند اما بعد از مدّتى می خشکند به گونه اى که بادها آنها را به هر سو پراکنده می کنند و خداوند بر هرچیز توانا است.
#به_قلم_خودم