ازدواج به سبک اسمان
20 مرداد 1396
قسمت دوم
دامادگفت:دستم خالیست
چیزی ندارم به غیر از شکشیر و شتر و یک زره
بدرعروس:شمشیرت رابرای جنگ می خواهی شتر را هم برای اسباب کشی ومسافرت میماند این زره
زره رافروخت به چهارصد درهم یک دست لباس کتانی یک بوست گوسفند دباغی نشده…شدند مهریه ی دختر بیامبر