ازدواج به سبک اسمان
20 مرداد 1396
قسمت چهارم
شب عروسی جهیزیه ی عروس را که چیدند
داماد هم اثاث اورده بود
جهیزیه ی داماد دست کمی از جهیزیه ی عروس نداشت یک چوب لباسی یک بوست گوسفند یک متکایک مشک برای اب یک الک شب که همه رفتند
تنها که شدند
چهار دیواری کوچکشان را سکوت بر کرد
دست عروس توی دستش بود
شانه های عروس لرزید واشک روی صورتش سر خورد بایین
دلیلش را که برسید عروس گفت
فکر میکنم به خودم واخر عمرم امروز از خانه ی بدرم به خانه ی شما امدم فردا هم از اینجا به طرف قبر میروم
شب اول ازدواج ایستادند به نمازدختر وداماد بیامبر