او کسی است که خدا خود بر او سلام فرستاده
✨اورده اند که :
روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در ایام حج به بالای کوه صفا رفت و با صدای بلند ندا داد: «ای مردم! من فرستاده پروردگارم.» سپس به کوه مروه رفت و سه مرتبه همان سخن را تکرار کرد. کافران با سنگ به پیامبر(صلی الله علیه واله) حمله کردند. ?
ابوجهل نیز سنگی پرتاب کرد که به پیشانی رسول خدا(صلی الله علیه واله) اصابت کرد و خون از پیشانی آن حضرت جاری شد. ?
پیامبر به کوه ابوقُبَیْس رفت و مشرکان نیز در پی آن حضرت رفتند. علی(علیه السلام) به سرعت خود را به خدیجه(سلام الله علیها) رساند و موضوع را برای او بازگو کرد. اشک از گونه های خدیجه(سلام الله علیها) جاری شد و همراه علی(علیه السلام ) برای یافتن همسرش راهی کوه و دشت گردید.?
در این هنگام، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: «فرشتگان از گریه خدیجه(سلام الله علیها) به گریه آمدند.????? او را فراخوان، به او سلام برسان و بگو خدا به تو سلام می رساند ?و او را به خانه ای بهشتی ?که از نور زینت داده شده است بشارت ده.» ?سرانجام خدیجه(سلام الله علیها) و علی(علیه السلام ) پیامبر را یافتند و به خانه آوردند.???
مردم به خانه خدیجه(سلام الله علیها) حمله ور شدند و خانه او را سنگ باران کردند.???
خدیجه(سلام الله علیها) بیرون آمد و خطاب به آنان فرمود: «آیا از سنگ باران کردن خانه زنی که نجیب ترینِ قوم شماست، شرم ندارید؟» ?
مردم با شنیدن سخنان خدیجه پراکنده شدند و او برای مداوای همسرش به خانه بازگشت.?
آن گاه پیامبر، پیغام جبرئیل را به او رساند. خدیجه(سلام الله علیها)
در پاسخ فرمود: ?«خدا خود سلام است و سلام از اوست و سلام بر جبرئیل و بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات خداوند بر تو باد!»?
?گروهی از نویسندگان، همسر آفتاب، قم، کتاب طه، 1385، چاپ اول، رقعی، ص30
?سلام ای بانوی اب و ایینه
خیلی در مورد شما نمی دانم اما او را که خدا سلام بر او فرستد باید مقام بلندی داشته باشد ?
خیلی در هوای شما پرواز نکردم و دل به این دریای بی منتها نسپردم?
شاید اگر بدانم بهتر هم می نویسم اما همین قدری هم که میدانم برایم عزیزی و قابل احترام ??
انقدر می دانم که به وسعت اقیانوس بخشنده بودید? و همه ی دارایی هایتان را از ریز و درشت در راه اسلام دادید✨?✨
و گمان من این است معامله ای که ثمره اش? مادری سیده النساء العالمین باشد? بهترین تجارت است ✨✔️✨
و شما چه خوب تجارت اموختید و رسمش را چه نیکو به جای اوردید???
همسری پیامبری که صاحب خلق عظیم است هم کم نیست ?
وقتی بعد از شما هنوز با شنیدن اسمتان شما را به نیکوترین خطابها می خواند ????
وخوشا به حالت که دعای بهترین خلق را در دنیا و اخرت به همراه داشتی ???????
#وفات_حضرت_خدیجه_ی_کبری_همسر_پیامبر_نور_و_رحمت_سلام_الله_علیهما
#به_قلم_ز_صالحی
شیرین ترین ماه مبارک
مادرم برای به دنیا اوردن فرزند چهارم خانواده ی ما? دچار مشکلی شد برای همین به سفارش دکترش به شهر رفت ?و در خانه ی پدری استراحت مطلق بود ?تا برادر کوچک ما به دنیا بیاید?️♀️
ما سه نفر را هم فرستادند پیش مادربزرگ???
کل ماه مبارک رمضان را پیش او بودیم ✨✨✨
انقدر مهربان و دوست داشتنی بود? که از بودن در کنارش خسته نمی شدیم???
مادر بزرگ قانونهای خودش را داشت ✔️✔️✔️
شبها را زود می خوابیدیم???
از شب اول یکی یکی کنار رختخواب ما می امد و با نوازش و قربان صدقه بیدارمان می کرد ???
دست و رو که می شستیم خواب از سرمان می پرید و در کنار او سحری می خوردیم ??☕️
برای تشویقمان? هر شب افطار یا سحری به سلیقه ی یکی بود ✨✨✨
من برای ان شب که غذای مورد علاقه ام را بپزد لحظه شماری می کردم??
از صبح که روزه داری شروع می شد چون از نظر سنی 9-7و4ساله بودیم به ما سخت نمی گرفت ?❌
موقع اذان ظهر که می شد برای همه ی ما اب جوش اماده می کرد?☕️ و سفره می انداخت و تا وقتی نمازش را می خواند فرصت داشتیم هر چیز دوست داریم بخوریم??????
اما همین که نمازش تمام می شد ?می گفت دوباره روزه شروع شد و ما خوشحال و شاد کمکش سفره را جمع می کردیم و تا افطار روزه بودیم???
اگر کسی می گفت دلش نمی خواهد روزه باشد در خانه ی مادر بزرگ خبری از ناهار نبود?❌ او باید هر چه پیدا می کرد می خورد?♂️
مادر بزرگ سواد زیادی نداشت و روی دیوار برای هر کدام از ما یک میوه کشید ???به جای اسم و هر روز که روزه بودیم را در ان علامت می زد ✔️✔️✔️ تا روز اخر به هر کس بیشتر روزه گرفته جایزه دهد?????
شب میلاد برای هر کدام از ما یک دفتر نقاشی خرید ???با سه شکلات??? و چقدر ان شب این هدیه به دلم چسبید?
شبهای قدر خیلی متفاوت بود به ما گفت: بعد از ظهر بخوابیم تا شب بتوانیم برویم مسجد???
یک ساعت مانده به اذان مغرب بیدار می شدیم ???و تا صبح با او بیدار بودیم ما سرگرم نقاشی ???و بازی ??⚽️? و او دعا می خواند ?هر وقت هر کدام از ما خوابش می امد ?صورت او را می شست تا خواب از سرش بپرد ?و از شیرینی هایی که دوست داشتیم ? در دهانمان می گذاشت ?
هر کدام ان شب یک سوره که حفظ بودیم برایش می خواندیم و او هم به عنوان جایزه ?به ما شکلات می داد?
شب شهادت امیرالمومنان علی علیه السلام سیاه به ما پوشاند ?و ما را با خود به مسجد برد و در مسجد با بقیه سینه زدیم ?
عیدفطر روزه ها را شمرد? و برای هر کس به خواست خودش هدیه ای خرید ?برای من عروسک? برای خواهرم یک جفت کفش سفید ??زیبا و برای برادرم یک ماشین باری قشنگ?
این یهترین ماه مبارک رمضان زندگیم بود✨?✨ و لذت و مزه ای داشت? که تا اخر عمر شیرینیش را از یاد نخواهم برد✨??✨
#ماه_مبارک_شیرین_کودکی
#راهکارهای_تربیتی_برای_همراهی_کودکان_در_ماه_مبارک_رمضان
#به_قلم_ز_صالحی
یکباره؟ یا به ارامی؟
اوایل ازدواجمان بود ومن اصلا در خانه ی پدری اهل کار خانه مثل نظافت ??و پخت و پز نبودم نه اینکه تنبل باشم نه کار دستم نمی دادند می گفتند ضعیفم و ممکن است چون کاری بلد نیستم خرابکاری کنم
و حالا یکباره یک زندگی سپرده شده بود به من?
تا جایی که میشد تلاش می کردم ?♂️و با سختی فراوان بالاخره کار مورد نظر را انجام میدادم اما یا وسط کار بهم میخورد و همه چیز خراب می شد ?یا کار نهایی غذای شور و وارفته بود ?
بالاخره تصمیم گرفتم برای یادگیری بهتر اما هر چه تلاش می کردم نمی شد ?
بالاخره متوسل شدم به مادرم و از او کمک گرفتم?
او هم قول داد کمک کند ?
اما مادرم به یکباره می خواست از من کدبانویی نمونه بسازد ?♀️همه چیز را یکباره و با هم یاد می داد کار کردن ارام و خرابکاری های من او را عصبانی می کرد ?تا جایی که بخاطر رفتارش مدام دستپاچه می شدم? و همان کار عادی هم که بلد بودم از یادم می رفت و همه چیز را قاطی می کردم ?
حالا از نظر مادرم من نه تنها کار بلد نبودم که حسابی بی نظم و شلخته هم بودم?
سه ماهی گذشت و من به جای انکه کار بلد شوم روز به روز وضعم بدتر می شد تا اینکه ایام عید شد و مادر بزرگ به رسم هر سال کل عید را می امد خانه ی پدریم ?
وقتی اموزش های ناموفق مادرم را دید خنده ی مهربانی روی لبانش نشست و در حالیکه مادرم را به ارامش دعوت می کرد و او را روی صندلی می نشاند رو به من کرد و گفت: می خواهی خودم یادت دهم ⁉️
از خجالت سرم را پایین انداختم و او در حالیکه دستانم را به گرمی می فشرد ?شروع کرد به اموزش ?
از غذاهای اسان و دم دستی شروع کرد و کم کم غذاهای سخت
اصلا مثل مادرم عجول نبود صبور بود? و ارام
نه باعث می شد دستپاچه شوم و نه زیادتر از حد از من انتظار داشت ??
کم کم و اهسته اهسته تمام کارها را به من اموخت ان هم نه در یک ماه و دو ماه بلکه این اموزشها تقریبا سه سال طول کشید ?♀️
و من از مادر بزرگ خود اموختم ?که نباید یکباره کاری را به کسی تحمیل کرد بلکه ارام ارام و صبور و در حد ان شخص تا کم کم به رشدی که باید برسد?
ماه رمضان شده و والدین چطور فرزندان را با اداب ماه مبارک اشنا می کنند یکباره ؟ یا به ارامی؟??
#ماه_مبارک_ماه_اموزش_صبورانه
#ارام_و_صبور_در_مسائل_دینی
#به_قلم_ز_صالحی
مگر دیوانه ام بگذارم روزه بگیرد !!!
داشتم از خانه خارج می شدم خانم همسایه تا من را دید سلام و احوال پرسی گرمی کرد و از جعبه شیرینی که به همراه داشت، به من تعارف کرد?
پرسیدم مبارک باشد به چه مناسبت ؟
گفت امروز جشن تکلیف دخترم هست از طرف مدرسه برایشان جشن مجازی گرفتند ما هم در خانه جشن گرفتیم ?
با خوشحالی گفتم مبارک باشد خب پس امسال فاطمه جان می تواند تمام روزه هایش را بگیرد؟??
با تعجب ?نگاهی کرد و گفت: وا دخترم فقط نه سال دارد و جثه ی لاغرو ضعیفی هم دارد نه مگر دیوانه شدم که بگذارم روزه بگیرد نه الان برایش زود است?
پرسیدم راستی یادم هست بار قبل گفتید دخترتان کلاس کاراته می رود ?♀️و همین روزها کمربند زرد ?می گیرد درسته؟
این بار صورتش از خوشحالی گل انداخت ☺️و بارویی باز حرفم را تایید کردبعد در حالیکه قربان صدقه اش می رفت گفت انقدر ورزشش خوب است که می خواهند او را به مسابقات کشوری ببرند
گفتم : شما دختر ضعیف و لاغر خودتان را چون از بچگی فرستادی اموزش کاراته الان هم ماهر است هم حسابی اماده ?♀️?♀️
اما چرا در مورد مسائل دین که می شود از بچگی تلاش نمی کنید تا مثل کاراته اینقدر پیشرفت داشته باشد ؟بدون انکه جوابم را بدهد غذای روی اجاق گازش ?را بهانه کرد و رفت
ومن یاد این حدیث زیبا افتادم که:?
??پیامبر صلی الله علیه و آله به برخی کودکان نگریست و فرمود: « وای بر فرزندان آخر الزمان از ناحیه پدارنشان! پرسیده شد: ای رسول خدا! آیا از آنرو که پدارنشان مشرک اند؟
فرمود: نه، بلکه از پدارنی که مومن اند ولی به فرزندانشان چیزی از واجبات دینی نمی آموزند، بلکه آنان را از آموختن منع می کنند و به سود اندکی از دنیا که از فرزندانشان به می رسدقانع می شوند.
ومن از آن ها بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.» جامع الاخبار ص106??
#ماه_رمضان_ماه_امادگی
#به_انتخاب_تو
#به_قلم_ز_صالحی
سلام ای ماه خوب خدا
سلام ماه خوب خدا ?
سلام ای ماه بخشش گناه و ای ماه در بند کشیدن شیاطین
مارا به مهمانی زیبایت پذیرا باش ?
ای ماه زیبای خدا دوست دارم? شبهای پر مناجاتت?را مخصوصا پای سفره های افطار ??
دوست دارم سحرهای زیبایت? را از ابو حمزه ?و نماز شبهایت? تا لحظه شماری ها برای سفره ی سحری ???
دوست دارم روزهایت را از دعاهای کوتاه ?هر روزت تا یا علی و یا عظیم….? تا سختی و عطش?♂️ لحظه های اخر
گرچه ماه مبارک بدون امدن مولای غریبم? صاحب این عصرو زمان علیه السلام صفایی ندارد? که اگر بود و ارزویش می کردیم وضعمان اینگونه نبود???
اما دلخوشیم به دعاهای زیبایش ??سر سفره های افطار??
?چرا که خود فرمودند:
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند.?
?"بحار، ج ٥٣، ص 175″?
?اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ” ?
#سلام_ماه_خوب_خدا
#ماه_رمضان_و_غربت_امام_زمانم
#به_قلم_ز_صالحی
ادرس اصلی فیلم در اپارات:
https://aparat.com/v/6vYl3