سردار شهادتت مبارک
امروز صبح مثل همیشه صبحانه اماده می کردم
و همسرم پای سیستم مشغول گشت میان اخبار بود
یک دفعه صدایم زد که بیا این خبر را ببین!
هر دو خیره به صفحه بودیم
مات و مبهوت خبری باور نکردنی
با این که او را خیلی نمی شناختم
جز در همین اخبار عادی
اما یکباره دلم گرفت و سینه ام تنگ شد
یکباره سکوتی سرد و غم بار بر وجودمان نشست
راستی سردار شما که بودی؟
من همین قدر از شما می دانم که از محکم ترین قلعه های نفوذ ناپذیر در مقابل حمله ی دشمنان قسم خورده بودید
همین قدر می دانم که ذره ذره ی امنیتمان را مدیون شماییم
شاید یکی دو ساعتی این غم را با خود به دوش می کشیدیم
تلویزیون همه اش شده بود عزا
همه ی حرفهای امروز از شما بود
انقدر گفتند و خواندند از شما که بغض گلویمان شکست
اما بعد از گریه دیگر غمی نبود
همه شادی شده بودیم و سرور
چرا که جزییات رفتنتان اگر چه غمناک بود
اما پر از افتخار پر از رشادت پر از شادی شهادت بود
چقدر دلم خواست
چقدر غبطه خوردم به حالت ای شهید
خوشا بحالت که اقایمان امشب با افتخار به دیگران نشانت خواهد داد
و تو سربلند به اغوش عزیز زهرا می شتابی
چه زیبا رفتی
اصلا مگر می شود این رفتن تا ابد گوش دشمنان اسلام را کر نکند
اب چشمان ما بدرقه ی راهت
فقط یادت باشد
انجا که رفتی دعایمان کنی تا سرنوشت تک تک ما نیز مثل شما گردد
مثل شما پر گرفتن ارزوی ماست
دعایمان کن که دستان ما خالی است
#به_قلم_خودم
#شهادت_سردار_حاج_قاسم_سلیمانی