من همانم که بی تو در حبسم...
05 تیر 1400
(خسته از حجم انتظار وامید
دل بیچاره می رود از دست
حیف از عمر رفته، حیف از عمر
چشم بر راه و راه ، دور از دست)
کاش این انتظار پایان داشت
من همانم که بی تو در حبسم
تو بیا چاره ی دل من باش
من شبیه کبوتری هستم
آسمانم چقدر ظلمانیست
خسته ام خسته ای که دور از توست
کمتر از مورمو تو میدانی
این فقط التماس مور از توست
خسته ام که ندارم از تو نشان
از تویی که عزیز زهرایی
قلب من را به سمت خود بکشان
تا نرفته دلم به هر جایی
با زبانم فقط نه با قلبم
خسته ام که فقط تو را خواندم
انتظار تو را چه کم دارم
پای حرف و عمل چه درماندم
تا بدانم که صاحبی دارم
این دل خسته را مدد فرما
تا نرفته جوانیم از دست
بر دل سرد من بده گرما
#انتظار
#به_قلم_ز_صالحی
4 نظر